غزل (شقایق ها ):
ما شقایق ها به تن زخم فراوان خورده ایم
داغ باران زخم یاران بر تن مان خورده ایم
زخم دلتنگی اگر بر چهره داریم عیب نیست
سیلی نامهربانان بر دل و جان خورده ایم
زخمه ها نه از باد و نه طوفان که از این روزگار
از همان تقدیر بد از دست یاران خورده ایم
رنگ خون در چهره ی ما خود گواه روشنیست
خون دلها از جفای روزگاران خورده ایم
تا چه باشد بعد از این تقدیر مان از سرنوشت
بر درون و اندرون بیداد دوران خورده ایم
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: غزلیات